اشاره: تردید روا داشتن در اینكه استاد علی معلم دامغانی،كه اینك سالهای پس از پنجاه سالگی را طی میكند، از استوانهها و اسس شعر انقلاب اسلامی است، بی انصافی محض، بی خبری و كم فروشی و غث و ثمین در وزان نقد است. نسل ما، كه به نوعی از شاگردان و آموزندگان نسل معلم است، در سایه شعر كسانی چون او پرورش یافته و به مدد سخن و شعر آنها دست به قلم برده است. آنچه در ادمه میآید نیز، نظری است و تحلیلی بر شعر وی، از منظری گفته شد از بحثهای مهم و جدّی نقد ادبی روز دنیاست؛ وگرنه، پرداختن ریز به زیر به شعر معلم، از منظر نقد متداول و رایج، كار سختی نیست و بر شمردن مشخصاتی چون فخامت كلام، استواری ادبی، پشتوانه فرهنگی و دینی، زبان وزن و موسیقی، غزل در مثنوی در انداختن و غیره و غیره،كاری است كه بسیار به سادگی بر آمدنی است.
........................................................
كلید واژهها: علی معلم دامغانی، جامعه شناسی مخاطب، شعر انقلاب اسلامی، مثنوی
نگاهی به پیشینه موضوع
در بررسی مروروار شعر انقلاب اسلامی، درمییابیم كه بدعتها و بدایع شعری، به طورخاص، در دو حوزه رخ داده است؛ نخست در حوزه قالبهای شعری و دوم در حوزه شعر شاعران خاص. بازگفت این مطلب، در مقدمه بحثی كه راجع به شعر علی معلم خواهیم داشت، بی فایده نیست كه شعر انقلاب اسلامی، اگر چه انحرافی از جریان اصلی شعر نو به شمار میآید كه با بازگشت به قالبهای دوران پیش از شعر نو و ایجاد تحولاتی در آنها، در جامعه و هیأتی تازه واجد مشخصاتی خاص شده است، اما با همه مشكلات و ممیزاتش، در بسیاری عرصهها تحولاتی ایجاد نموده كه شرح آنها و بازیابی و تعریفشان، ما را به شعر اصیل انقلاب اسلامی راهنمون میسازد. از این عرصههای تازه آزموده، كه در ذیل تحولات شعر و قوالب شعری انقلاب اسلامی باید از آنها نام برد، یكی كه به نظر بسیار نیز مهم است، تحولاتی است كه در قالب مثنوی كه از عداد قالبهای سنتی شعری است روی داده است و گویا دو مدعی جدّی نیز در تغییر و تحول و تبدیل بیشتر نداشته است؛ یكی احمد عزیزی و دوم علی معلم دامغانی. این سخن نیز نیاز به بازگویی ندارد كه مقایسه تلاش و كار این دو شاعر و ارجمندی و مرتبت آنها در حوزه مثنوی و شعر انقلاب، از یك جهت اصلاً قابل قیاس نیست و از جهتی دیگر كه به آن خواهیم پرداخت، محلی از تأمل دارد. مكرر گفته شده است كه یكی از قالبهای شعری كه پس از انقلاب اسلامی به آن اقبال شد، مثنوی بود. قالب مثنوی، به دلیل سادگی و در عین حال ظرفت ذاتیای كه دارد، همواره افزون بر همه مشخصات سایر قالبها، از وجهی كه آسوده گذاشتن خاطر و باز گذاشتن دست شاعر در تحمیل و تكمیل ظرفیتهای معنایی است، مورد اقبال ویژه بوده است. اگر چه در بررسی جریانی شعر انقلاب، برای نكته تأكید جدی رواست كه قالب غالب در شعر انقلاب، غزل نو است، اما نمیتوان اقبال شاعران خاص و به تبع آنها شاعران پیرو را به قالب مثنوی نادیده گرفت. در كتاب «شعر امروز»، قالب مثنوی، قالبی تعریف شده كه در شعر انقلاب سه شاعر مطرح دارد، سایه، عزیزی و معلم؛ اما به انصاف باید گفت كه در عرصه و عرضه تحول به دامن این قالب، سهم سایه و معلم و عزیزی یكسان نیست. از سایه و ظرفیتها و ظرافتهای كارش، كه بسیار جای تأمل و بحث دارد و نیازمند دقت و واكاوی است، اگر بگذریم، عزیزی میماند و معلم و باز باید انصاف روا داشت و محدوده كار این دو را از هر حیث یكی نپنداشت. ما ابتدا برای فهم بهتر و بیشتر تلاش معلم و مشخصات و ممیزات شعری خاص وی، به اجمال مقایسهای میكنیم بین شعر عزیزی و معلم و سپس به بازگویی مؤلفههای شعری معلم میپردازیم و سعی میكنیم از این رهگذر به پرسش اصلی این نوشته پاسخ دهیم كه آیا راهی كه علی معلم در پیش گرفته است و شیوههایی كه در راهبرد شاعریاش برای خود تعریف كرده، به نظر مخاطب شعری او هم همان اندازه مهم و محل توجه است یا خیر و آیا در سیر تحول تاریخ شعر انقلاب و قالب كلی مثنوی، حركتی ماندگار و مقبول خواهد بود یا نه؟ اینهمه نیز با عنایت به زمینه اصلی بحث كه محوریت مخاطب است، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. تطبیق دو شاعر مطرح مثنویسرا نیز به هیچ روی كاستن وزن یكی و افزون بر دیگری نیست، كه در وزان نقد منصف، هر دو به یك میزان سنجش خواهند شد و به اعتبار شعرشان در مورد آنها سخن خواهد رفت. شان این تطبیق مختصر نیز آن است كه به هر حال، توجه به شعر معلم و كار او در مثنوی، بیتوجه به جریان مقابل آن، افق روشنی از مثنوی در شعر انقلاب را به دست نمیدهد.
معلم و عزیزی، یك راه و دو منزل
« لارنس پرین» (LAURENCE PERRIN) در كتاب «درباره شعر» میگوید: « شباهتی است بین بازی تنیس و خواندن شعر؛ بدین معنی كه لذت بردن از هر دوی آنها. مستلزم تلاش و زحمت بسیار است. یك بازیكن خوب تنیس، باید به طور مداوم روی نوك انگشتهای پایش باشد، در حالی كه همه حواسش روی حركات طرف مقابل خود متمركز است. او مطمئناً به نسبت تلاشی كه صرف بازی میكند، از آن لذت خواهد برد». اگر بخواهیم به اختصار اشارهای داشته باشیم به شیوه دو شاعر مطرح مثنویسرای پس از انقلاب، ناگزیر خواهیم بود از هر حیث و در همه جوانب، شعر این دو شاعر را نقطه مقابل یكدیگر بدانیم؛ از ممیزات و مشخصات صوری شعر مثل وزن و قافیه و سیاق و عبارت و زبان گرفته، تا آرایههای معنوی و ادبی مورد استفاده و معنا و مضمون و محتوا؛ تا آنجا كه گاه شاید بپنداریم این دو شاعر، در دو زمان با فاصله فراوان زیستهاند كه شعرشان تا این اندازه با هم متفاوت است. از حیث ساختار، معلم، وزنهای بلند را در مثنوی آزمود و آنها را به طور رسمی وارد حوزه مثنوی كرد، اما عزیزی بر سیاق مختصرترین اوزان مثنوی در گذشته، شعر سرود. كاری كه معلم از این حیث در مثنوی انجام داد، بدیل كاری بود كه خانم بهبهانی در غزل انجام داد و گاه دامن آن، چنان گسترده شد كه شعر معلم، اوزانی حتی سنگینتر از وزن غزلهای معمول یافت: به نام حادثه پیش از سحر نماز كن امشب شراع در نفس باد شرطه بـاز كن امشب اما جهد عزیزی در مثنوی، كه بر مبنای ساده انگاری همه چیز بنیاد نهاده شده بود، در وزن مثنوی چندان تغییر در نینداخت و به سیاق گذشتگان، اوزان كوتاه معمول را آزمود.از این حیث، یكی از ممیزات شعری علی معلم، مشخص شد. در حوزه كلمات، تركیب ها، سیاق ادبی و عبارات مورد استعمال نیز، شعر علی معلم آمیزهای از غرابت و دشواری و شعر عزیزی آمیزهای از واژگان پیشپا افتاده كوچه بازاری بود؛ واژههایی كه حتیگاه ریختن آنها در بافت یك بیت یا شعر، چندان دلیل موجهی نمییابد. بدینسان، شعر معلم را شعری مییابیم سرشار از واژههای غریب و نه چندان مستعمل، كه ربط منطقی آنها در بیتها و مصاریع نیز بر رابطه پیچیدهتر و غریبتر معنایی استوار است و شعر عزیزی را شعری كه به واژگان ساده و پیش پا افتاده و چینش آنها بدون دقت و وسواس دركنار هم، صرفاً برای تكمیل بیتی یا مصرعی، تن داده است. در حوزه معنا و مضمون نیز شعر معلم و عزیزی در دو نقطه متقابل قرار دارند. دغدغة شعری معلم در حوزه، معنا. موضوعات خاص فرهنگی، سیاسی. مذهبی و... است كه با نگاهی دقیق و فكورانه، پرورش مییابد و حتی گاه از شدت معناپروری، به اغماض و دشوارگویی درمیپیچد؛ اما شعر عزیزی شعری است در حوزه معنا ساده و واجد گرایشی اساسی به كلیگوییهای معمول در میان شاعران. نكته قابل ذكر دیگر، كه از ظاهر شعر این دو شاعر نیز برآمدنی و قابل دریافت است، توجه به پیشینه فرهنگی و عمق و غنای اساطیر و پشتوانههای فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و ... زبان فارسی است. معلم از این حیث، توشه و زاد كاملی دارد كه حاصل سیر مطالعاتی او در پیشینه فرهنگ و تمدن و تاریخ و مذهب است و عزیزی فاقد چنین پشتوانهای است. معلم، گویا به توجه و عمد، تلاش دارد كه این معانی را انتقال دهد و شعرش را در این بعد، به طور خاص تقویت نماید. بعد دیگر تفاوت شعر معلم و عزیزی، در استفاده از آرایههای صوری و ادبی و نیز كاربرد خاص موسیقی است. غالب ابیات مثنویهای معلم، مردّف به ردیفهایی خاص است و این البته به احتمال فراوان، برای پر كردن خلاءهای موسیقیایی داخل ابیات و ساده نشدن آنهاست؛ چرا كه وزن شعرهای او، اوزان بلندی است كه میطلبد تا موسیقی، نقشی اساسیتر و كاركردیتر در درون شعر بیابد. احمد عزیزی اما، با توجه به اوزان كوتاه مورد استفادهاش، بیشتر به موسیقیهای درونی ابیات، كلمات و عبارات پناه برده و به نحو خاص، به ردیف و آرایههایی از این دست، توجه و اهتمام نورزیده است. ساختن سجع و جناس لفظی و معنوی در شعر معلم، اولویت و اهمیتی چندان ندارد و اگر عبارتی بر سیاق كلام، نیازمند آن باشد میآید؛ اما در شعر عزیزی، این یكی از محلهای جدی آراستن ظاهر كلام است كه نبود آن، خلاء خاصی را در شعر ایجاد میكند و یا حداقل از قدرت جاذبه صوری شعر به شدت میكاهد. به هر حال و با توجه به كلیات گفته شده، كه بحث خاص در مورد هر یك از آنها، فرصت خاصتری را طلب میكند، در مییابیم كه در نگرشی مجموعی، شعر معلم، شعری است در قالبی معمول یعنی مثنوی، اما این قالب با تغییراتی جدّی در وزن، محتوا، صورت و شیوه پردازش كلمات در ابیات، واجد ظاهر مطنطن، مبهم، پیچیده و گاه غامض، اما پرمایه و محتواست و در مقابل، شعر عزیزی شعری است در همان قالب مثنوی، اما با تغییراتی جدی در ظاهر كلام، موسیقی كلمات و عبارات، استفاده از واژگان پیش پا افتاده با ظاهری ساده، جذاب و در عین حال به لحاظ محتوا، كم مایه و ضعیف. به بیان ابتدایی این بخش از قول «پرین»، شعر معلم شعری است كه مواجهه با آن آمادگی جدی میخواهد و در واقع بازیای است جدی كه همواره باید طی آن آمادگی كامل برای مواجهه با حركات سنگین طرف مقابل را داشت، اما شعر عزیزی مسابقهای است با رقیبی نه چندان جدی، كه به سادگی میتوان او را از میدان به در كرد و بر آن غلبه یافت. در مواجهه با شعر معلم، احتمال واگذاركردن بازی پیش گفته «پرین»، برای مخاطب عام شعرخوان حتمی و برای مخاطب خاص، هم زیاد است و این نكتهای است كه بسیار محل تأمل و بررسی است. اكنون میتوان سؤال درآمد بحث را به طور جدیتری مطرح كرد: آیا شعر علی معلم با اینهمه وجوه ممیزه برتر و دقتها و توجهات خاص، شعری موفق در عرصه شعر انقلاب بوده است و آیا صرف اقبال شاعران خاص به آن، میتواند موجّه غموض و دشواریهای آن باشد؟ آیا علی معلم شاعری تأثیر گذار بر جریان شعر انقلاب است یا شاعری است مهم و صاحب جایگاه، اما نه چندان مؤثر؟ به عبارت دیگر، آیا پیشرفت و اقبال فراوان به شعر احمد عزیزی و كماقبالی عامه شاعر و شعر خوان به شعر معلم (غیر از خواص شاعران) میتواند جایگاه او را تغییر دهد یا همچنان باید به عرف مصطلح شاعران، كه معلم را پیشرو میشناسند، اقتدا كرد؟ «جامعه شناسی مخاطب» شعر معلم، به ما چه میگوید؟
معلم اول و معلم دوم
علی معلم میگوید: «یك حرفهایی در ذهن من بود كه اینها را وقتی میخواستم به صورت غزل در بیاورم در نمیآمد. قصیده را هم تجربه كردم، دیدم نشد. بعد از آن، اشكال مثنویهای معمول ـ كه در چند وزن هست ـ تجربه كردم، دیدم كه وقتی از قواعد آنها خارج میشوم، نمیشود. این شیوه نیز برای شنونده كه به نوعی خاصی از مثنوی عادت كرده است، شدیداً مورد ایرادش است». آیا قضاوت علی معلم در مورد شعر خودش و كاری كه در مثنوی انجام داده است، ما را به سرعنوان بحث جدی جامعه شناسی مخاطبان شعری او رهنمون نمیسازد؟ گفتیم كه علی معلم در شعر به چیزی كه بیشتر اهمیت میدهد معناست؛ اما این بدان معنا نیست كه وی در فرم و صورت شعریاش اشكال اساسی داشته باشد. اما استفاده معلم از پیشینه تاریخی، الفاظ نا مأنوس، اشارات و كنایات غریب و دور از ذهن داستان پیامبران و اساطیر و...، كه البته آنسان كه گفتیم نشانه آشنایی عمیق او با پیشینه تاریخی و ادبی و مذهبی ماست، باعث شده است تا نزدیكی به شعر او مشكل شود و مخاطب در فهم شعر او دچار مشكلاتی گردد كه تنها و تنها با رجوع جدّی به مصادر فرهنگی قابل رفع است؛ اگرچه انتظام بخشی موسیقایی در ابیات، با تكرار كلمات اصلی در كل شعر و تكرار ابیاتی خاص در جای جای شعر، چند قافیهای بودن برخی ابیات، موسیقی درونی و كناری و... شعر او را اندكی لطیفتر میكند و مخاطب را دچار ملال جدی نمینماید. اما این لطافتها و ظرافتها، كه به مدد موسیقی و هیأت ظاهری آرایهها، گاه در شعر معلم چهره مینماید، نمیتواند و نتوانسته است از رمانندگی و دافعه شعر او بكاهد. مثنویهای معلم، به خصوص مثنویهای اخیرتر او، فراوان از این حیث، از سوی مخاطب عام شعر و شعر خوانان غیرحرفهای، مورد انتقاد قرار گرفتهاند و این موضوع را ناگزیر نمیتوان پنهان كرد؛ چه، خودِ معلم نیز تصریح دارد كه این شیوه، برای شنوندهای كه به گونهای خاص از مثنوی (و در معنای عامتر، شعر) عادت كرده است، سخت فهم و كژتاب است. اما این مشكل، چه اندازه گسترده و جدی است و آیا این اشكال، ایرادی كلی و اساسی در شعر معلم است یا خیر؟ برای پاسخ به این سؤال، ناگزیریم شدنِ شعری معلم (صیرورت شعری او) را به دو دوره تقسیم كنیم؛ معلم اول و معلم دوم و برای هر كدام مشخصههایی را تعریف نماییم؛ البته بر این دو معلم، میتوان معلم سومی را هم افزود كه این روزها بیشتر در هیأت ترانهسرا و سرودساز مطرح است و ما تلاش كردهایم در این نوشته، با وجود گفتنیهای فراوان، چیزی را در خصوص این دوره شعری معلم نیاوریم. گفتیم شدنِ شعری معلم را میتوان دو دوره كرد: معلم اول و معلم دوم. معلم اول، معلم طلایهدار و پیشقراول جریان اولیه شعر متعهد انقلاب است كه چهره اصلی وی و وجهه و وجاهت شعریاش را میتوان در «رجعت سرخ ستاره» تماشا كرد. در این دوره، معلم، معلم متفكر، مطنطن و دور از غموص و پیچیدگیهای شعری است. شعر معلم اول، شعری سهل و متنع است و در عین تكیه تمام بر اندیشه و تفكر و عنایت ویژه به فرهنگ سنتی و مذهبی و اسطوره و مذهب، از زبانی محكم و واژگانی خوب و نه چندان غریب، اما به دور از پیچیدگیها و غموض رماننده برخوردار است. شعر معلم در این دوره، گر چه در قالبهای دیگر نیز به آزمون میرود، اما مشخصات كلی سبكشناسی شعر او را دارد و سخت و فرساینده هم نیست؛ گر چه گاه و بیگاه در شعر این دوره نیز، میتوان پیچیدگیها و صعوبتهایی را نیز مشاهده كرد. شاید بهعنوان شاخصترین شعر این دوره از معلم، بتوانیم شعر معروف «خورشید بر نی» را مثال بزنیم كه تا امروز از زمره موفقترین شعرهای مذهبی ما بهشمار میآید. بیتهای از این شعر را (البته به صورت نامنظم) جهت مقایسه با دوره بعدی شعر معلم، مرور میكنیم: روزی كه در جام شفق مل كرد خورشید بر خشك چوب نیزهها گل كرد خورشید شید و شفق را چون صـدف بر آب دیدم خورشـید را بر نیـزه گویی خواب دیـدم خورشید را بر نیزه، آری! اینـچنین است خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین اســت من صحبت شب تا سحوری كی توانم؟ من زخم دارم، من صبوری كی توانم من زخم دار تیغ قابیلم برادر؟ میراث خوار رنج هابیلم برادر من با محمد از یتیمی عهد كردم با عاشقی میثاق خون در مهد كردم تا ریگ صحرا با ابوذر پویه كردم عماروش چون ابر و دریا مویه كردم ازدست ما بر ریگ صحرا نطع كردند دست علمدار خدا را قطع كردند نوباوگان مصطفی را سر بریدند مرغان بستان خدا را سر بریدند در برگ ریز باغ زهرا برگ كردیم زنجیر خاییدیم و صبر مرگ كردیم و... به روشنی مشخص است كه این شعر نیز، اگر چه از واژگانی شبیه «پویه»، «نطع»، «خاییدن»، «شید» و... استفاده كرده، اما نه تنها ظاهر رماننده و دافعی ندارد، بلكه این واژگان و هیأت شعری به آن صورت و ساختی خاص داده كه تنها در شعر معلم قابل مشاهده است. شعر دوره اول معلم، شعری است روشن، پیشرو و مورد اعتنای مخاطب، كه اتفاقا مصدر حركت كسانی از شاعران مطرح روزگار ما نیز شد و پیروی از مثنویهای معلم دوره اول، مثنویهای خوبی را از شاعران موفقی كه گاه حتی در ظاهر و مضمون از شعر این دوره معلم نیز پیشرفتهتر بودند، برای شعر انقلاب به ارمغان آورد. اما معلم دوم یا دوره دوم شاعری علی معلم را، كه طلیعه آن در برخی مثنویها و شعرهای «رجعت سرخ ستاره» نیز مشاهده میشود، دورهای است كه زبان و ساخت و بافت شعری معلم، به سوی غموض و پیچیدگی بیشتری پیش میرود و شاید به افراطی ناخواسته كشیده میشود. در این دوره كه از خلال آثاری كه در مطبوعات متفرق به چاپ رسیده، باید به تماشای آن نشست، شعر معلم، شعری نیست كه بتوان به راحتی به آن نزدیك شد. كاربرد فراوان واژگان غریب و استفاده از دایره گستردهای از ارتباطهای معنوی و پیشینه اسطورهای و فرهنگی ـ مذهبی در شعر این دوره شاعری معلم، بخشی از مخاطبان جدی او را از شعر او دور كرد و شعر معلم را بر مرتبتی بالاتر، اما پیچیده و دافع نشاند. مثنویهای «عید خون»، «امت واحده»،« نیانبان مشرك» و كارهایی از این دست را میتوان در عداد محصولات دوره دوم شاعری معلم نشاند. كثرت استعمال واژگان غریب و نامستعمل، تعقیدهای لفظی و معنوی فراوان، ربط و نسبتهای دور و غریب، استفاده بیحد از مضامین افسانه و اسطورههای مذهبی و دینی و...، چهره شعری معلم دوم را به چهرهای سخت و سرد تبدیل كرد كه اگر وزن و انتظام موسیقایی خاص آن نبود، شاید اقبال خواص شعرخوان نیز به آن كم میشد. فیالمثل برای مثنوی «امت واحده» كه ظاهراً نخست بار در مجله «مشرق» منتشر شد، بیش از پنجاه پاورقی توضیحی شامل شرح واژگان غریب و ... ذكر شده كه در نوع خود بیسابقه است. یا مثنوی «عید خون» كه در «مجله شعر» منتشر شد، بیش از 10 پاورقی توضیحی و شرحی داشت. علاوه بر آن، باید گفت كه در دوره گذارو تحول شعر معلم از معلم اول به معلم دوم، ذهنیت فرهنگی و ادبی معلم نیز متحول شده است و ربط و نسبتهای معنویای كه او بدانها اعتبار میبخشد، دیگر به سادگی و روایی و روانی دوران اول شاعری او نیستند. از این جهت نیز، شعر معلم در ارتباطهای عرضی و طولی بین مصراعها و ابیات، واجد غموض و ابهامی مضاعف میشود كه شعر او را شكل و صورتی ویژه میبخشد. باز به جهت مقایسه، بیتهایی از مثنوی بلند «امت واحده» را مرور میكنیم: شرحه شرحه است صدا درباد، شب پا رفته است نقل امشب نیست از برساد شب پا رفته است بر دهل بی هنگ بی هنجار میكوفد باد ضرب شب پا نیست ناهموار میكوفد باد .... میدمد ماه، دوتارم كو، راحت صعب است بوسه داغ سبك نیست جراحت صعب است روزبانان شب فردا به فریرون ماندند خیمهای داشت فلاطون كه به هامون ماندند شهر سیمرغ سترگی است كه پوپك مرده است كوچهها كوچ بزرگی است كه كودك مرده است ... حبر مقدونیه میگفت سقر سقراط است نه كه بقراط بقر نیست بقر بقراط است جنس سقراط سقر بود، سمندر را ساخت مثل حبر بقر بود، سكندر را ساخت دیك در منظر بدخواه غراب البین است گاو مقدونیه در عكا، ذوالقرنین است بتگران در همه ادوار دروگر بودند سدنه فلسفه اوبار سروگر بودند بارها جهد شبانان رمه را ایمن كرد شره شاخ تراشان همه را ریمن كرد و... ملاحظه میشود كه تحول یاد شده در این دوران، چه اندازه بر ابهام صورت و معنا در شعر معلم افزوده است و به شعر او شاخصههای تازه بخشیده است.
گنجینهای در دست رس یا گنجی دست نیافتنی!
گفتیم كه شعر علی معلم، در دو دوره خاص تعریف شدنی است. اكنون بر این نكته میافزاییم كه شعر معلم دوم، به لحاظ جامعهشناسی مخاطب، شعری است كه مشكلات خاص خود را دارد. ابهامها و غموض شعری معلم دوم، نزدیك شدن به شعر او را برای عامه شعر خوان سخت و تقریباًَ ناممكن ساخته است و همین باعث شده است تا به شدت از مخاطبان شعر او در این دوره كم شود. حتی بسیاری نیز كه شعر خوان و اهل شعرند، در برقراركردن ارتباط با شعر معلم دوم با مشكل روبهرو هستند و اگر نباشد نگرشهای مجموعی به شعر معلم در این دوران، باید گفت تقریباً به لحاظ مخاطب شناسی، شعر معلم، با همه ظرفتها و لطایفش، شعری است مهجور و نامأنوس؛ شعری كه نمیتوان جز برداشتهای كلی و حظ موسیقایی وكلامی از آن بهرهای برد و لذت بردن از شعری اینچنین، برای مخاطبی كه در روزگار ما دغدغه كمی برای شعرخواندن دارد، لذتی نیست كه او را وادارد تا وقت زیادی را صرف ترجمه كردن عبارتها و لغات و كشف رموز معانی ابیات كند و به این لذت نایل آید. از این منظر، شعر معلم، به خصوص معلم دوم، طبق تعریفی كه گفته شد، با مشكل جدیروبهروست؛ مشكلی كه ذمّ شعر این شاعر نیز نمیتواند باشد؛ همانطور كه اقبال بسیار فراوان شاعران جوان و عامه به شعر احمد عزیزی، نمیتواند برای شعر وی مدحی به شمار آید؛ بلكه صرفاً میتواند مؤلفهای باشد در كنار سایر مؤلفههای شعری این دو. اكنون با مباحث گذشته، درمییابیم كه شعر علی معلم، شعری است كه با وجود ظرافتهای فراوان و ظرفیتهای شایسته و بایسته یك سخن سخته و پخته، به طور خاص، در دوره دوم شاعری وی، از بحران عدم اقبال مخاطب رنج میبرد. اگربه سؤال درآمد این نوشته بازگردیم كه آیا علی معلم شاعری صاحب جایگاه در شعر انقلاب است یا خیر، پاسخ خواهیم داد كه جای و جایگاه معلم در شعر انقلاب و رتبه شاعریاش استوار و جدّی است، اما تأثیر گذاری او در معنای «شاعر پیشرو» بودن، به خصوص در دوران دوم شاعری، كه ما زیر عنوان معلم دوم از آن یاد كردیم، به دلیل صعوبت برقراری ارتباط با شعر وی، كم رنگ است. هنوز هم میتوان و باید شعر معلم را شعری قابل اعتنا خواند، اما شعری كه در دوره دومِ شدنِ خود، الگوها، تعریفها و مواد و مفاد خود را تغییر داده و عنایت كمتری به اقبال مخاطب داشته است. شعر معلم، در این تعریف، شعری است «خودمحور» نه «مخاطب محور» و این اگر حتی نتواند ذمّ شعر وی باشد، مؤلفهای منفی در شعر او خواهد بود؛ مؤلفهای كه از گنجینه ادبی، معنوی و محتوایی، گنجی دست نیافتنی ساخته است كه تنها به ذكر احوال و نشانیای از آن باید اكتفا كرد.
|

نسل ما، كه به نوعي از شاگردان و آموزندگان نسل معلم است، در سايه شعر كساني چون او پرورش يافته و به مدد سخن و شعر آنها دست به قلم برده است

|